محسن سیاه کلاه از کادرهای آنزمان مجاهدین و از همبندان مسعود رجوی
محسن سیاه کلاه از همبندان مسعود رجوی در یک خاطره از ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین میگوید:
سال ۵۴ بود. زندانبان صدا کرد. چند دقیقه بعد، فرنچ روی سر، دست روی شونهٔ هم، توی راهرو به خط شده بودیم و میرفتیم.
از زیر فرنچ زمین رو نیگا کردم. از پاهاش مسعود رجوی رو شناختم.
چون به دلیل شلاقهایی که میخورد برای اینکه بتونه راه بره دمپایی خاصی میپوشید که با دست ساخته شده بود.
با دست، شونه ش رو فشار دادم تا بفهمه که نفر پشتی آشناست.
وقتی فرنچهامون رو برداشتیم بازجو رو دیدیم که خنده به لب کتابی در دست میگه «…. دیدین تموم شدین؟
نیگا کنین: بیانیهٔ تغییر مواضع سازمان مجاهدین! سازمانتون تموم شد.
همه چی تموم شد…» همه به اون کتاب نگاه کردیم. بیانیهٔ تغییر مواضع اپوتونیستها بود.
به سلول برگشتیم و تو سکوت نشسته بودیم که مسعود یکدفعه گفت: «من اون کتاب رو میخوام.»
پاسخِ ما به این خواسته مسعود، سکوت بود ناباوری بود. خودش بی معطلی نگهبان رو صدا کرد و به بهانهای پیشِ بازجو رفت.
اون بازجو رو فریب داده و بهش گفته بود میخواهد کتاب رو بخونه!
باز جو خام شده بود و با طمع اینکه مسعود رجوی تحت تاثیر کتاب قرار بگیرد. رضایت داد که کتاب را تا ساعت پنج صبح به ما قرض بدهند.
باید تا ۵ صبح نسخه کتاب تکثیر شود
محسن سیاه کلاه اضافه میکند: مسعود رجوی باکتابی در دست برگشت و گفت: «بچهها باید تا ساعت پنج یه نسخه ازش بنویسیم.
باورش سخت بود ولی اون اصرار داشت.
مسعود رجوی بلافاصله دست به کار شد و کتاب رو برگ برگ کرد و هر قسمت رو به یک نفر داد.
تو یه چشم بهم زدن مغزیهای خودکار و کاغذای سیگار از جاسازی بیرون اومدن.
هنوز ساعت ۵ نشده بود که یک نسخه ازکتاب رونویسی شده بود. بعد کاغذای کتاب رو با چسب برنج دوباره سرهم کردیم.
با شوفاژ خشکش کردیم و تحویل دادیم و از همون لحظه کار مسعود شروع شد.
روز و شب مینوشت و میخوند؛ و عاقبت بیانیهٔ ۱۲ مادهای رو نوشت که باطل السحر تردیدها و لرزشها شد و سازمان رو دوباره سرپا کرد.
***
آزادی مسعود رجوی از زندان شاه و دیدار او با احمد خمینی
مسعود رجوی قبل از آزادی از زندان قصر
دقیقا ۲۲ روز قبل از انقلاب ضد سلطنتی در اوج تظاهرات مردمی و فشار آنها برای آزادی زندنیان سیاسی محمدرضا شاه مجبور به آزادی زندانیان سیاسی شد. مردم بخصوص در این اوضاع از اعدام زندانیان سیاسی در هراس بودند زیرا دیکتاتورها در شرایط سقوط تصمیم به حذف زندانیان سیاسی میگیرند.
به همین دلیل مردم روزانه در مقابل زندانها تظاهرات کرده و خواهان آزادی زندانیان سیاسی میشدند.
در یکی همین تجمعات در مقابل زندان قصر مردم از مسئولین زندان خواهان ملاقات با نمایندهٔ زندانیان سیاسی برای اطمینان از سلامت آنها شدند.
زندانبانها خبر را به زندانیان سیاسی که از مجاهدین و گروههای دیگر هم در بین آنها قرار داشت رساندند.
زندانیان مسعود رجوی را به نمایندگی خود انتخاب کردند.
او در یک بالکن مشرف به جمعیت به ابراز احساسات مردم پاسخ داد.
سرانجام در روز سیام دیماه ۱۳۵۷ تحت فشارهای موجود، مسعود رجوی بهمراه موسی خیابانی، اشرف ربیعی و برخی دیگر از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند.
دیدار مسعود رجوی با احمد خمینیملاقات مسعود رجوی با احمد خمینی
پیش از ورود خمینی به تهران، فرزند وی احمد خمینی با مسعود رجوی تماس گرفت.
او در این تماس گفت: اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همهٔ درها به رویتان باز خواهد شد.
در ضمن همهٔ امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
مسعود رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت: «ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود.»
هنوز چند روزی به پایان حکومت شاه باقی مانده بود که احمد خمینی شخصاً به دیدار مسعود رجوی رفت.
مسعود رجوی در این رابطه چنین میگوید: «هنوز رژیم شاه بهطور کامل سقوط نکرده بود و ما هم دوسه هفته بود که از زندان آزاد شده بودیم.
پایگاهی که من در آن بودم، مخفی بود.
وقتی که مجاهدین میخواستند احمد را به آنجا بیاورند، خودش از بابت مخفیکاری پیشنهاد کرده بود اگر لازم است چشمم را ببندید! وقتی هم مرا دید گفت: به برادرانتان گفتم که چشمم را ببندند، ولی خودشان این کار را نکردند.
پیام خمینی برای مسعود رجوی: علیه کمونیستها موضعگیری کنید
از اوایل شب تا صبح روز بعد جز چند ساعت که احمد همانجا روی تک تختی که داشتیم، خوابید، با من صحبت و درددل میکرد.
اما چکیده حرف این بود که رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم.
از بسیاری روحانیان و مراجع بد میگفت و اینکه خمینی از آنها دلش پرخون است.
مثلاً به خانواده صدر در عراق و لبنان بهشدت تاخت و تاز میکرد و میگفت اینها را از روز اول «سیا» علم کرد.
برجستهترین حرفهایش که بهیادم مانده این بود که علیه کمونیستها موضعگیری کنید و با هرکس که «امام» وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید.
در اینصورت همه درها بهرویتان باز خواهد شد.»
مسعود رجوی پس از سقوط شاه به عنوان برجستهترین عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، سخنرانیها و میتینگهای پرجاذبهای داشت.
یکی از سخنرانیهای این رهبر کاریزما سخنرانی چه باید کرد بود.
برجستهترین آنها کلاسهای تبیین جهان بود که هزاران دانشجو و روشنفکر را به خود جذب میکرد.
***
اولین دیدار مسعود رجوی با خمینی به نحوی خیلی اتفاقی پیش آمد
اسدالله مثنی که از مدرسین مدرسه علوی تهران و از حاضرین در صحنه اولین دیدار خمینی و مسعود رجوی بوده است، در مصاحبه ای این دیدار را توصیف میکند:
اون موقع من توی مدرسه علوی تدریس میکردم. (مدرسه علوی محل استقرار خمینی بود) مسولان مدرسه از رابطه من با مجاهدین خبر نداشتند.
منصور زاهدی پیشاپیش به من اطلاع داده بود که مسعود میان اونجا.
من سریعاً به احمد خمینی گفتم مجاهدین توی این اتاقن.
در همین گفتگو بودیم که خمینی رسید و من در اتاقو باز کردم و خمینی وارد اتاق شد و اونیکه دیدم خمینی به وسط اتاق که رسید با برادر مسعود روبرو شد و مسعود هم بلند شده بود و با خمینی دست داد.
به نظرم صحنه خیلی قابل توجهی بود.
چیزی که اونزمان من اونجا از نزدیک میدیدم عدم دستبوسی از طرف مسعود رجوی بود.
دستبوسی خمینی کمترین چیز بود، خیلیها برای پابوسی او میآمدند!
مسعود رجوی در رابطه با اولین دیدار میگوید:
«چند شب بعد با برخی برادرانمان در محل استقرار خمینی در یک اتاق خصوصی در جنب اتاق دیدارهای عمومی او دیدار کردیم.
احساس کردم از این که دستش را نبوسیدم و به روبوسی معمول اکتفا کردم، جاخورد.
چون طبق روال آن روزگار هرکس به او میرسید، اول دستش را میبوسید.
اما همین که خواستم صحبتهای جدی را شروع کنم، بهانه آورد که نماز مغرب دارد دیر میشود و به من تکیه داد و از جا بلند شد.
گفتم آقا، حرفهای ما چه میشود، با اشاره به احمد گفت: احمد که هست، بنویسید به او بدهید من حتماً میخوانم.
من هم بلادرنگ در سالن پایینی همین مدرسه رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم.
حرفهایم در مورد تغییر رژیم، روند انقلاب، دولت بازرگان و ضرورت تضمین آزادیها و حقوق مردم و همچنین اعتراض به رفتار کمیتههای ارتجاعی با نیروهای انقلابی بود»
***
کلاسهای تبیین جهان مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف
در این کلاسها مسعود رجوی به آموزش فلسفه و ایدئولوژی مجاهدین میپرداخت
کلاسهای تبیین جهان مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف
یکی از شاهکارهای مسعود رجوی برگزاری کلاسهای تبیین جهان بود این کلاس در دانشگاه شریف برگزار میشد.
در این کلاسها مسعود رجوی به آموزش فلسفه و ایدئولوژی مجاهدین میپرداخت.
آمار شرکت کننده در این کلاسها را به سختی میتوان تخمین زد! زیرا در سالن اصلی و کریدورهای فرعی دانشگاه شریف بیش از ۱۰هزار نفر شرکت میکردند.
سپس فیلمها و فایل صوتی آن و همچنین متون پیاده شده آن در سراسر کشور توزیع میشد.
هم اکنون کتابی در ۱۶ جلد به نام تبیین جهان وجود دارد که نتیجهٔ ۱۶ جلسه از کلاسهای مسعود رجوی است.
این جلسات توسط چماقداران خمینی ادامه نیافت و کلاسهای تبیین مسعود رجوی هم با انقلاب فررهنگی که منجر به تعطیلی دانشگاهها شد، نیمه تمام ماند.
در ۹ فروردین ۱۳۵۹ روزنامه فرانسوی لوموند دراینباره نوشت:
«یکی از وقایع بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفه مقایسهای است.
آقای مسعود رجوی هر جمعه بعد از ظهر تدریس میکند.
در حدود ۱۰هزار نفر با ارائهٔ کارت ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت ۳ ساعت به سخنان رهبر مجاهدین خلق گوش فرا میدهند.
آقای مسعود رجوی با سخنوری آموزندهاش و نیز جوانی خود (وی ۳۲ سال بیشتر سن ندارد) طرفدار بسیار دارد.
میتینگهای سیاسییی که وی در پایتخت و شهرستانها برگزار میکند، تودههای ۱۰۰ هزار نفری، ۲۰۰ هزار نفری و بعضی اوقات ۳۰۰ هزار نفری را جلب میکند».
پس از بازگشت از کلاسهای تبیین خیابان پر بود از اتوبوسهایی که مجاهدین را از دانشگاه شریف به مرکز شهر منتقل میکرد.
میلیشیایی که شور و شوق دیدار مسعود رجوی از یکطرف و آموزشهای او را اکنون با هم داشتند.
***
در آخرین ملاقات خمینی با موسی خیابانی و مسعود رجوی خمینی فریاد زد عکس نگیرید
در آخرین ملاقات با خمینی موسی خیابانی و مسعود رجوی با تعدادی از مجاهدین شرکت داشتند. این ملاقات یک هفته پس از شکایت مسعود رجوی از چماقداریها به احمد خمینی بود.
مسعود رجوی در این باره میگوید: «در بدو ورود هیأت مجاهدین که فکر میکنم ۱۰-۱۲نفر بودیم، وقتی دید برخلاف معمول و دیدارهایی که با سایرین داشت، باز هم از تکبیر گفتن و دستبوسی خبری نیست ناگهان از کوره در رفت و بر سر مجاهد شهید محمود میرمالک که از این صحنه عکس میگرفت به طرز بسیار خشن و زنندهیی فریاد زد: «عکس نگیر»! این در حالی بود که دفتر خمینی خودش روز بعد خبر این ملاقات را به مطبوعات داد.
همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همهٴ کتابها و اعلامیههایتان را آوردند به من نشان دادند.
اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد…»
مسعود رجوی خود دراین باره میگوید:
«حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همه کتابها و اعلامیه هایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد…(نقل به مضمون).
منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود.گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را میخواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.
منهم گفتم: ما اسلاممان را ساده پیدا نکردهایم بلکه اعتقاد به آن را از لابلای رنج و خون مردم ایران و جوخههای اعدام و اتاقهای شکنجه بهدست آوردهایم. از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده!
اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود میتواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون).
سپس مسعود رجوی خطبه حضرت علی در نهجالبلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت، و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همه مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن بهپا شد، مسأله آزادی است.
خمینی این نتیجهگیری را تماما تایید کرد و گفت: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است».